درباره ما

دوستان سلام‌. فراز اسدی هستم‌، متولد ۱۳۷۲.۰۵.۱۶ که از کودکی عاشق همه حیوونا بودم. از اونجایی که تو دوره ما خانواده ها زیاد استقبال نمیکردن به نگهداری حیوون خونگی تو خونه ولی من با هر سختی و اجباری که شده با جمع کردن پول قلک و شاگرد اول شدن و پول در آوردن تو مدرسه و… تونستم اکثر حیوونا رو بصورت مقطعی نگهداری کنم مثل کبوتر، مرغ عشق، آکواریوم، همستر، خوکچه، لاکپشت، اردک، مرغ و خروس، قناری و…

عاشق خونه آقابزرگم (پدر بزرگم) بودم چون کلی کبوتر و‌ قناری داشت. تابستونا کلا میرفتم‌ اونجا و کمکش میکردم، خلاصه رفته و‌ رفته رسیدم به غول مرحله آخر، سگ! وقتی اسمشو تو خونه میبردم‌ که میخام، خشم خونواده رو میدیدیم. گفتم که قدیم هنوز جا نیفتاده بود. اکثرا تو‌باغ و کارخونه نگهداری میکردن. آقا از اونجایی که من دست به اسرارم زیاد بود تو کل خونواده هم معروف بودم که عاشق حیوونم، یه روز صبح زود دایی کوچیکم با یه توله کوچولو اومد بالاسرم. من خواب خواب بودم، سورپرایز شدم و از شدت خوشحالی گریم در اومد. اسمشو گذاشتیم جیمی. نژاد خاصی نداشت ولی شده بود عشق من. بغلش میخابیدم و بیدار میشدم و ولی چون مدرسم شروع شد پدرم بردش توی گاراژ و اون اولین شکست عشقی بود که خوردم. خیلی ناراحت شدم ولی بهم قول دادن که هفته ای یبار میبرن منو به دیدنش و بعد چند سال مثل اینکه قلادش رو پاره میکنه و میره و گم میشه.

کم کم بزرگتر شدم و اینترنت و گوگل و یاهو اومد و تحقیقاتم راجع به سگ و‌ گربه ها بیشتر و بیشتر میشد. تو سن ۱۵ سالگی که همچین قدرتی هم تو خونه داشتم و حرفی برای گفتن یه تریر مشکی خوشگل با پول های هفتگیم خریدم و اسمش و گذاشتیم چیکو اونم سخت بود نگهداریش، چرا چون مدرسه میرفتم و خانواده کمکم نمیکردن واسه نگهداریش که مجبور شدم کادو بدم به دوستم که تا چند سال پیش هم چیکو زنده بود و‌ میدیدمش ولی دیگه پیر شد و حیوونکی رفت پیش خدا.

خلاصه با راهنمایی برادر بزرگم که چه کنم چه نکنم با تمام سختی ها و استرس شغلی وارد این صنعت شدم و با عشق و علاقه دارم ادامش میدم و هر روز از دیدن بچه هام که حدود ۲۰۰ قلاده سگ و گربه هستن لذت میبرم. چه کشورهایی من برای واردات و پرورش رفتم. چه سردی گرمی هایی کشیدم‌. خلاصه اینطوری شده که الان واردات مستقیم از کشورهای اکراین، روسیه، ترکیه و صربستان انجام میدم.

پت شاپ و ‌پانسیون مجهز در عظیمیه کرج دایر‌ کردیم و آماده خدمت رسانی به شما عاشقان سگ و‌ گربه هستیم. راستی اینو‌ یادم رفت بگم مامانم که هم میترسید هم بدش میومد الان عاشق سگ و گربست. خودش یه شیتزو خوشگل داره که هر روز میبردش پیاده روی و عضو خونمونه. خواهرام هم جفتشون پت شاپ دارن وارد این حرفه شدن و داداش کوچیکم آرش هم دست راستم شده و دوتایی هر روز قوی تر از دیروز پیش میریم. این بود بیوگرافی مختصر و‌ مفیدی از خودم فقط اینم بگم هر چقدر به این زبون بسته ها خدمت کنیم و عشق بورزیم خدا هم هوای مارو بیشتر داره و حواسش بهمون هست.